نظریات شناختی مهم در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلال وسواسی- اجباری

اختلال وسواسی- اجباری یکی از اختلالات روان شناختی است که در طبقه بندیهای قبلی انجمن روان پزشکی آمریکا در طبقه ی اختلالات اضطرابی قرار داشت اما در آخرین طبقه بندی این انجمن در طبقه ای جدیدی به نام طبقه ی اختلال وسواس و اختلالات همراه با آن قرار گرفته است.  این طبقه از اختلالات روان شناختی علاوه بر اختلال وسواسی- اجباری شامل اختلالات دیگری مانند   اختلال موکنی  و اختلال احتکار نمودن می باشد. اختلال وسواسی- اجباری شامل دو علامت مهم  افکار وسواسی و اعمال وسواسی می باشد افکار وسواسی شامل یک سلسله افکار ، تصاویر و تکانه هایی می باشد که ناراحت کننده و تکراری می باشند و در موقعیتهای مختلف به ذهن می آیند . همچینن اعمال وسواسی شامل انجام یک سلسله رفتارها و یا انجام یک سلسله اعمال روان شناختی تکراری می باشد که درمقابله با تجربه ی افکار وسواسی انجام می شوند و با کاهش افکار وسواسی همراه می باشند . در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلال وسواسی- احباری نظریه های مختلفی ارایه شده است . برای مثال در نظریه های زیستی بر نقش یکی از انتقال دهنده های عصبی به نام انتقال دهنده ی سروتونین در ابتلا به اختلال وسواسی- اجباری تاکید می شود و در این نظریه هافرض می شود که هنگامی که میزان این انتقال دهنده ی عصبی در مغز کاهش می یابد علایم اختلال وسواسی- اجباری ظاهر می شونذ . همچینن در نظریه های زیستی بر روی این نکته تاکید می شود داروهایی که به داروهای بازدارنده ی باز جذب سروتونین معروف هستند میزان  این انتقال دهنده ی عصبی را در مغز افزایش داده و در نهایت میزان علایم اختلال وسواسی- احباری کاهش  می دهند.  به نظر می رسد در کنار نظریه های مختلفی که در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلال وسواسی- اجباری ارایه شده است نظریه های شناختی از اهمیت زیادتری برخوردار هستند . در اکثر نظریات شناختی  که در مورد سبب شناسی اختلال وسواسی- اجباری ارایه شده است فرض می شود وجود اعتقادات ناکارآمد و وجود تفاسیر ناکارآمدی که شخص در مورد افکار و تصاویر مزاحم و تکراری خود دارد در ظاهر شدن و تداوم علایم اختلال وسواسی – احباری نقش اساسی بر عهده دارند. همچینن در نظریه های شناختی فرض می شود که تجربه ی افکار مزاحم تجربه ای عادی است و تنها موضوعی که این تجربه را در اشخاص مبتلا به اختلال وسواسی – اجباری از سایر اشخاص متفاوت می نماید نوع تفسیری است که اشخاص مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری از این افکار دارند. نظریه های شناختی زیادی در مورد سبب شناسی اختلال وسواسی – اجباری ارایه شده است . یکی از مهم ترین این نظریات نظریه سالکوایکس و همکاران است . بر اساس این نظریه افکار مزاحم منعکس کننده نگرانیهای جاری هستند . همچینن در این نظریه فرض می شود که افکار مزاحم زمانی تبدیل به افکار وسواسی می شوند که شخص از تجربه ی این افکار مزاحم ارزیابی های تهدیدزا داشته باشد .نظریه شناختی دیگری که در مورد سبب شناسی اختلال وسواسی- اجباری ارایه شده توسط کارا عنوان شده است . در این نظریه فرض می شود که ویژگی اصلی افکار وسواسی آن است که تجربه ی مکرر آنها سبب می شود که شخص برآوردی بالا از احتمال روبرو شدن با نتایج ناخوشایند را در ذهنش داشته باشد و در نتیجه یک سلسله اعمال جبری و یا آداب رفتاری را به عنوان فعالیتهایی برای کاستن میزان تهدیدات انجام دهد . یکی از اشکالاتی که به نظریه کارا وارد است آن می باشد که که این نظریه قادر نمی باشد که به این سوال پاسخ دهد که چرا برخی از مردم برآورد بالاتری از تهدید را به عمل می آورند . همچینن این نظریه قادر به توضیح این موضوع نیست که چرا اشخاصی که مبتلا به برخی از انواع اختلالات اضطرابی مانند اختلال اضطراب منتشر و یا احتلال فوبیا هستند و برآورد بالایی از احساس تهدید دارند اما اکثر آنان افکار و اعمال وسواسی همانند اشخاص مبتلا به احتلال وسواسی- اجباری مشاهده نمی شود. نظریه ی شناختی دیگری که در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلال وسواسی – اجباری پیشنهاد شده توسط مک فال و  همکاران او بوده است بر اساس این نظریه اشخاص مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری علاوه بر آنکه ارزیابی نادرستی از تهدیدات دارند  توانایی خود را برای برای مقابله با تهدیدات را نیز در سطح پائین تری در مقایسه با اشخاصی که  مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری می باشند برآورد می نمایند . همچینن در نظریه ی مک فال و همکاران وجود یک سلسله اعتقادات نیمه هشیارانه ناکارآمد (اعتقاداتی مانند ضرورت عالی بودن در همه یا اکثر زمینه ها ، نقش مهم انجام اعمال وسواسی در جلوگیری از رخ دادن رویدادهای ناخوشایند ،اعتقاد برای کارآمدی بکار بردن فعالیتهای خنثی کننده ی اضطراب به جای روبرو شدن با احساسات درونی و اعتقاد به آنکه نامطمنی غیرقابل تحمل است ) می تواند در ظاهر شدن علایم اختلال وسواسی- اجباری نقش داشته باشد . در نظریه ی مک فال و همکاران پیشنهاد شده است برای درمان اختلال وسواسی- اجباری استفاده از برخی از تکنیک های رفتاری ( مانند تکنیک مواجهه ) و برخی از تکنیکهای شناختی ( مانند تکنیک بازسازی شناختی ) می تواند موثر باشد . نظریه ی شناختی دیگری که در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلال وسواسی- اجباری پیشنهاد گردیده است توسط رایچمن و همکاران ارایه شده است . در این نظریه بر نقش فرایند خنثی سازی اضطراب و بر نقش اجتناب در مقاوم شدن افکار وسواسی تاکید شده است. همچینن در نظریه ی رایچمن و همکاران بر این نکته تاکید می شود که شیوه ی کنترل ضعیف افکار مزاحم به عنوان عاملی مهم می تواند سبب تداوم افکار وسواسی گردد و بهتر است از روش های بهتری برای  کنترل افکار مزاحمی که زمینه ساز ایجاد افکار وسواسی هستند استفاده گردد

با توجه به این موضوع که از بین نظریه های شناختی که در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلال وسواسی- اجباری ارایه شده است دو نظریه به نامهای نظریه ی سالکوایکس و همکاران و نظریه ی رایچمن و همکاران مهم تر از نظریه های دیگر شناختی هستند و لذا توضیح بیشتری در مورد این نظریه ها ارایه می دهم .  در نظریه ی سالکوایکس و همکاران فرض می شود که شخص برای خاتمه دادن به افکار مزاحم از یک سلسله راهبردهای خنثی کننده ی رفتاری و شناختی که شامل انجام برخی رفتارهای اجباری ، اجتناب ، جستجوی ایمنی ، فرونشانی افکار و موارد دیگر استفاده می کند ولی چینن پاسخهایی ناکافی و غیر موثر می باشند. مدل درمانی شناختی- رفتاری که بر اساس نظریه ی سالکوایکس و همکاران شکل گرفته است بر روی تغییر دادن اعتقادات نادرست در مورد داشتن مسئولیت افراطی پیرامون جلوگیری از آسیب دیدن تاکید می نماید تا مراجعان بتوانند به کمک این روش به یک سلسله تفاسیر غیر تهدید کننده و متفاوت با افکار وسواسی خود دست یابند . همچینن در مدل درمانی شناختی- رفتاری که بر پایه ی مدل نظری سالکوایکس و همکاران وی ساخته شده است مراجعان تشویق می شوند تا از یک سلسله آزمایشات رفتاری استفاده نمایند تا به نادرستی اعتقادات خود پیرامون مسئولیت خود در مورد رخ دادن رویدادهای تهدیدزا آگاهی پیدا نمایند. از سوی دیگر در مدل شناختی – رفتاری که بر پایه ی نظریه سالکوایکس و همکاران شکل گرفته است یک از اهداف مهم درمان نرمال جلوه دادن افکار وسواسی است و در طی فرایند درمان مراجعان فرا می گیرند که افکار وسواسی خود را به عنوان افکار مزاحم و ناخواسته در نظر بگیرند و در نظر داشته باشند که آنان برای رخ دادن و یا جلوگیری نمودن از خطرات و آسیب های احتمالی هیچ مسئولیتی ندارند و در برابر این افکار صرف نظر از آنکه این افکار ایجاد ناراحتی در آنها می نماید لازم نیست که هیچ پاسخی را ارایه دهند. نظریه ی دیگری که در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلال وسواسی – اجباری ارایه شده است و نظریه ای مهم در این زمینه می باشد نظریه ی رایچمن و همکاران می باشد . در این نظریه بر روی این نکته تاکید می شوذ که تیپهای خاصی از افکار مزاحم زمانی تبدیل به افکار وسواسی می شوند که شخص تفاسیر نادرستی در مورد اهمیت آنها به عمل  می آورد . همچینن در نظریه ی رایچمن و همکاران بر روی این نکته تاکید می شود که که افکار ، تصاویر و یا تکانه های ناخواسته حالتی است که تمام مردم آنها را تحربه می کنند و تنها افکاری با محتوای خاص ( برای نمونه افکاری با محتوای پرخاشگرانه و یا محتوای مربوط به آلودگی ) می توانند خاصیت افکار وسواسی را پیدا نمایند و این اتفاق زمانی می افتد که اشخاص تفاسیر نادرستی از یک فکر مزاحم به عمل می آورند و این تفسیر نادرست می تواند به صورت پراهمیت حلوه دادن آن افکار از نظر شخصی و وجود آنها را علامتی از تهدید دانستن باشد.از سوی دیگر در نظریه ی رایچمن و همکاران فرض می شود عاملی که افکار مزاحم را از افکار وسواسی حدا می کند بستگی به درجه ی اهمیتی دارد که آن افکار در سیستم ارزش های شخص دارد و وجود چندین سوگیری شناختی در افزایش احتمال تبدیل افکار مزاحم ناخواسته به افکار وسواسی کلینیکی نقش دارند و از حمله ی این سوگیریها می توان به سوگیریهایی مانند تفسیر نادرست از علایم اضطراب ، سوگیری ترکیب نادرست فعالیت – افکار و سوگیری مربوط به برآورد بالا از میزان تهدید اشاره نمود. در نهایت در نظریه ی رایچمن و همکاران برروی این نکته توجه می شود که کنترل شدید افگار یکی دیگر از ویژگیهای مبتلایان به اختلال وسواسی – اجباری است و این حالت می تواند نتیجه ای ار اهمیت زیاد دادن به افکار وسواسی توسط بیمار مبتلا به اختلال وسواسی – اجباری باشد. به عبارت دیگر هر چقدر اهمیت ادراک شده از یک فکر مزاحم یا فکر وسواسی افزایش یابد شخص برای کنترل یا فرونشانی چینن افکاری کوشش زیادتری را به عمل می آورد. زمانی که درمان شناختی- رفتاری بر پایه ی نظریه ی رایچمن و همکاران انجام می گیرد در مرحله ی ارزیابی و طرح ریزی درمان تمرکز اصلی درمان بر روی معنای شخصی و اهمیتی است که مراجع به افکار وسواسی خود داده است و در این مدل درمانی فرض بر آن است که زمانی که مراجع از تفسیر نادرست خود در مورد اهمیت افکار وسواسی به صورت کامل آگاه شود باید یک سلسله مداخله های شناختی که پایه ی آنها تجربی است انجام شود تا با کمک این مداخلات مراجع به تفاسیر نادرستی که از این افکار دارد پی ببرد و در چینن حالتی درمانگر به مراجع خود می تواند کمک کند تا تفاسیر واقعی تر و سالم تری از افکار وسواسی خود به عمل آورد و در نهایت در طول درمان درمانگر با استفاده از یک سلسله تکنیکها به مراجع خود کمک می کند تا برخی از سوگیریهای شناختی خود ( مانند سوگیری ترکیب نادرسی افکار- فعالیت و سوگیری پر تخمینی تهدیدات ) را کشف نماید.

 

نوشته شده توسط دکتر حسین لطفی نیا ( متخصص روانشناسی بالینی )

استفاده از مطالب این مقاله به شرط ذکر نام نویسنده و آدرس سایت بلامانع است

آدرس دفتر روان درمانی و مشاوره دکتر حسین لطفی نیا (متخصص روانشناسی بالینی) : تبریز، خیابان17 شهریور جدید، بالاتر از تقاطع خیابان های  طالقانی و ارتش ،برج سینا، طبقه ی هفتم

تلفن:04135559866

1402/12/6

بازدیدها: 89

نظرات