مدل های شناختی و رفتاری در مورد عوامل سبب ساز برای ابتلا به اختلالات افسردگی
اختلالات افسردگی یکی از اختلالات شایع روان شناختی می باشد که ابتلا به آنها خسارات انسانی و اقتصادی زیادی را به جوامع وارد می کند. از جمله خسارت مهم انسانی ابتلا به اختلالات افسردگی بخصوص ابتلا به اختلال افسردگی اساسی بالا رفتن خطر اقدام به خودکشی می باشد. بر اساس یکی از برآوردهایی که در این زمینه انجام گرفته است خطر اقدام به خودکشی در بین مبتلایان به اختلالات افسردگی اساسی بیشتر از 10 برابر اشخاصی است که مبتلا به این اختلالات نمی باشد.
در آخرین طبقه بندی اختلالات روان شناختی انجمن روان پزشکی آمریکا که به طبقه بندی DSM-5 معروف است اختلالات افسردگی به انواع مختلف و از جمله به دو نوع مهم به نامهای اختلال افسردگی اساسی (Major depression disorder)و اختلال افسردگی مقاوم (Persistence depression disorder )تقسیم می شود. اختلال افسردگی اساسی شامل علایمی مانند عدم لذت بردن از فعالیتها ،حالت خلق افسرده و علایمی مانند کاهش میزان انرژی ، عدم توانایی برای تصمیم گیری ، کاهش و یا افزایش میزان اشتها ، بیخوابی و یا پرخوابی و افکاری در مورد مرگ و یا اقدام به خودکشی می باشد. اختلال افسردگی اساسی شامل انواع فرعی مانند اختلال افسردگی اساسی غیر معمول و اختلال افسردگی اساسی فصلی می باشد. اختلال افسردگی اساسی غیرمعمول با علایمی مانند افزایش میزان اشتها به غدا ، حالت پرخوابی ، احساس خستگی زیاد و حساسیت زیاد به مورد انتقاد قرار گرفتن مشخص می شود. ویژگی اساسی اختلال افسردگی اساسی فصلی آن است که علایم این اختلال اغلب مواقع در فصول پائیز و زمستان مشاهده می شود وعلایم آن شباهت زیادی با علایم اختلال افسردگی اساسی غیر معمول دارد. یکی دیگر از اختلالات افسردگی که در طبقه بندی DSM-V معرفی شده است اختلال افسردگی مقاوم می باشد. نام این اختلال در طبقه بندی قبلی DSM-V اختلال دیس تایمی (Dystymia ) بود. اگرچه علایم اختلال افسردگی مقاوم بسیارشیبه به علایم اختلال افسردگی اساسی می باشد اما دو تفاوت های مهم بین این دو اختلال وجود دارد. تفاوت اول آن است که شدت علایم اختلال افسرد سال و در کودکان برای حداقل یک سال تداوم یابد اما برای تشخیص اختلال افسردگی اساسی تداوم علایم برای حداقل دو هفته کافی می باشد.
اختلال افسردگی اساسی یکی از شایعترین اختلالات روان پزشکی در بین بزرگسالان می باشد و بین 20 الی 25 درصد زنان در طول عمر خود و 9 الی 12 درصد مردان در طول عمر خود امکان دارد به این اختلال مبتلا شوند.
اختلال افسردگی شامل علایم رفتاری ،هیجانی ، جسمانی و علایم شناختی می باشد. از علایم هیجانی اختلال افسردگی می توان به وجود حالت خلق افسرده اشاره نمود و همچینن از علایم رفتاری اختلال افسردگی می توان به کاهش قابل توجه در انجام فعالیتها ، بیخوابی یا پرخوابی ، بیقراری یا کندی روانی- حرکتی ، خستگی و یا از دست دادن انرژی اشاره نمود. از سوی دیگر از علایم شناختی اختلال افسردگی می توان به کاهش توانایی برای تمرکز یا تصمیم گیری ، وجود افکار تکراری و عود کننده در مورد مرگ یا وجود اندیشه های مکرر در مورد خودکشی اشاره نمود.
مدلهای رفتاری در مورد عوامل سبب ساز برای ابتلا به اختلال افسردگی
در مدلهای رفتاری مختلفی که در مورد عوامل سبب ساز ابتلا به اختلال افسردگی مطرح شده است بر روی نقش کاهش دریافت تقویت کننده های مثبت از محیط در افزایش احتمال ابتلا به اختلال افسردگی تاکید شده است. در اکثر مدل های نظری درمانهای رفتاری فرض می شود که علایم مربوط به اختلال افسردگی امکان دارد زمانی ظاهر شوند که اشخاص میزان کمتری از تقویت کننده های مثبت را از محیط زندگی خود دریافت نمایند و این کاهش در ارایه ی تقویت کنندگان مثبت امکان دارد به علت زندگی در محیطهایی باشد که آن محیطها میزان تقویت کننده های کمتری را به اشخاصی که در آن محیطها زندگی می کنند ارایه می دهند و یا اشخاص در محیط زندگی خود دارای مهارت کم برای بدست آوردن تقویت های مثبت از محیط هستند . در بیشتر نظریه های رفتاری فرض می شود که در مبتلایان به اختلال اقسردگی عدم وجود انگیزش وکاهش فعالیتها از علایم اصلی اختلال افسردگی می باشد و همچینن به نظر متخصصان علوم عصبی علایم رفتاری اختلال افسردگی با نقایصی در سیستم فعال کننده ی رفتاری در مغز ارتباط دارد و اعتقاد دارند این سیستم پاسخ دهنده به سرنخهایی از پاداش است و در نتیجه وجود نقص در این سیستم کاهش هیجانات مثبت و کاهش انگیزش های مثبت را در پی دارد. همچینن این متخصصان اعتقاد دارند که نقایص در سیستم فعال کننده ی رفتاری می تواند در نتیجه ی کاهش میزان فعالیت در قشر پره فرونتال چپ باشد.
مدل های شناختی در مورد عوامل سبب ساز برای ابتلا به اختلال افسردگی
مدل های نظری شناختی فراوانی در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلال افسردگی ارایه شده است و یکی از مهمترین این مدل های نظری مدلی است که توسط آرئون بک ارایه شده است در این مدل نظری بر روی نقش افکار خودکار منفی ، خطاهای شناختی و طرحواره های منفی یا اعتقادات ریشه ای در مستعد نمودن ابتلا به اختلال افسردگی تاکید می شود. در نظریه ی شناختی بک افکار خودکار منفی افکاری دانسته می شود که در پاسخ به برخی از رویدادها به صورت مکرر از ذهن شخص عبور می نمایند . این افکار حالتی خودکار دارند به عبارت دیگر شخص برای ایجاد این افکار کاری را انجام نمی دهد و محتوای آنها منفی و ناراحت کننده است . محتوای افکار خودکار منفی اشخاص مبتلا به اختلال افسردگی امکان دارد در مورد گذشته ، خود ، دنیا و یا آینده باشد. همچینن در مدل شناختی بک اگرچه در اغلب مواقع شخص از وجود افکار خودکار منفی آگاه می باشد اما وی از این موضوع که محتوای این افکار همراه با خطا و یا تحریف می باشند ناآگاه است. یکی از موضوعاتی که در مدل شناختی بک که در زمینه ی افسردگی بیان شده است مطرح می شود موضوع تحریفات شناختی می باشد . در این مدل فرض می شود که نه تنها افکار شخص مبتلا به اختلال افسردگی همراه با حالت سوگیری منفی می باشد بلکه محتوای افکار وی نیز پر از خطاهای شناختی می باشد و این خطاهای شناختی بوسیله ی خودکارمنفی یا بوسیله ی طرحواره های منفی ریشه گرفته اند . از جمله این خطاهای شناختی می توان به خطاهای شناختی مانند تفکر سیاه – سفید ، حالت استنتاج مطلق ، حالت تعمیم زیاد ، حالت بزرگ نمایی – کوچک نمایی و حالت شخصی سازی اشاره نمود. یکی دیگر از موضوعاتی که در نظریه ی شناختی بک به آن پرداخته می شود تاثیر طرحواره های منفی و یا اعتقادات ریشه ای در ابتلا به اختلال افسردگی می باشد . بر اساس این مدل طرحواره های منفی و یا اعتقادات ریشه ای در اوایل زندگی شروع به رشد می نمایند و در بیشتر موارد به صورت پنهان باقی می مانند تا آنکه به وسیله رویدادهای استرس زای زندگی فعال شده و بعد از آن به عنوان سیستمی که فیلتر کننده ی اطلاعات وارده ی به سیستم پردازش اطلاعات هستند باقی می مانند. به طور کلی می توان گفت در نظریه ی شناختی بک طرحواره های منفی به عنوان عاملی برای مستعد شدن ابتلای اشخاص به اختلال افسردگی مطرح هستند و این حالت مستعد کنندگی بیشتر به این خاطر رخ می دهد که طرحواره های منفی احتمال ایجاد خطاهای شناختی و ایجاد افکار خودکار منفی را افزایش می دهند
نظریه ی شناختی دیگری که در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلال افسردگی مطرح شده است نظریه واماندگی فراگرفته شده (Hopelessness learning theory) است که توسط مارتین سیلگمن مطرح شد. این نظریه مطرح می کند اشخاص به این علت افسرده می شوند که نگرش آنان به موقعیت های مختلف به عنوان موقعیتهایی بی حاصل و پوچ و نگرش آنها به خودشان به عنوان شخصی است که ناتوان بوده و قادر به ایجاد تغییرات در محیط زندگی شان نمی باشد است. در نظریه ی واماندگی فراگرفته شده به این موضوع تاکید می شود تجربه ی ناامیدی زمانی آغاز می گردد که شخص به این نتیجه می رسید که وضعیتهایی که در زندگی حاصل می شود مستقل از رفتارهای وی می باشد. بر اساس نظر سیلگمن نتایجی که از ناامیدی بدست می آید با علایم اختصاصی اختلال افسردگی که در زمینه های انگیزشی ، رفتاری ، هیجانی و شناختی می باشند تطابق دارد. نظریه ی دیگری که در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلال افسردگی ارایه شده است نظریه ی سبک اسنادی است . این نظریه را می توان تجدید نظر شده ی نظریه ی واماندگی فراگرفته شده دانست . این نظریه توسط ابراهمسون و همکاران ارایه شده است . بر اساس این نظریه حالت ناامیدی تنها به این خاطر که درشخص به وجود می آید که وی به این نتیجه می رسد که ارتباطی بین فعالیتهای وی و نتایخی از این فعالیتها بدست می آید وجود ندارد . بر اساس نظریه ی سبک اسنادی وجود سه سبک اسنادی می تواند موجب ظاهر شدن و یا غالب شدن علایم افسردگی می شود. در این نظریه این سه سبک اسنادی عبارتند از حالت درونی ، حالت کلی و حالت ثابت است که این حالت ها در برابر حالت بیرونی ، خاص و ثابت بودن قرار گرفته است. منظور از سبک اسنادی عبارت است از نوع تفسیری است که مردم در مورد علل اتفاق افتادن رویدادهای ناخوشایند مطرح می کنند و بر اساس این نظریه اشخاصی که مبتلا به اختلال افسردگی می باشند سبک های اسنادی انها درونی ، کلی و ثابت می باشد . به عبارت دیگر اشخاصی که مبتلا به اختلال افسردگی می باشند در اتفاق افتادن رویدادهای ناراحت کننده نقش خود را بسیار مهم می دانند. همچینن انان دارای نوعی سبک اسنادی هستند که در ان احتمال اشتباه و خطا را در خود امری عادی و شایع می دانند. به طورکلی می توان گفت در نظریه ی سبک اسنادی که آن را می نوان تجدید نظر شده نظریه ی واماندگی فرا گرفته شده دانست زمانی اشخاص مبتلا به اختلال افسردگی می گردند که شرایطی مانند این که رویدادهای منفی رخ داده باشد و شخص این رویدادها را به عوامل ثابت و کلی نسبت داده باشد
مدل های پردازش اطلاعات در مورد عوامل سبب ساز برای ابتلا به اختلال افسردگی
در نظریه های مختلف پردازش اطلاعات بر روی نقش عوامل شناختی مانند تحریفات شناختی ، سوگیزیهای توجه و نقایص حافظه در ابتلا به اختلال افسردگی تاکید زیادی می شود و در این نظریه ها همانند نظریه ی شناختی آرئون بک در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلال افسردی فرض می شود که آسیب پذیری برای ابتلا به اختلال افسردگی زمانی رخ می دهد که نوعی جهت گیری شناختی منفی به سوی اطلاعات منفی نسبت به خود پیدا شده باشد.
آدرس دفتر روان درمانی و مشاوره دکتر حسین لطفی نیا (متخصص روانشناسی بالینی) : تبریز، خیابان17 شهریور جدید، بالاتر از تقاطع خیابان های طالقانی و ارتش ،برج سینا، طبقه ی هفتم
تلفن: 04135559866
1403/1/7
بازدیدها: 81
نظرات