علل ابتلای نوجوانان به اختلال افسردگی

 امکان دارد احساس افسردگی در هر سنی رخ دهد. این احساس می تواند در پی روبرو شدن با رویدادها یا اتفاقات ناخوشایند ظاهر شود. حالت افسردگی را باید از اختلال افسردگی جدا نمود . حالت افسردگی با کاهش میزان رضایت از زندگی ، افزایش میزان خود انتقادی ، کاهش میزان عزت نفس و احساس بدبینی نسبت به آینده همراه است. ویژگی مهم حالت افسردگی آن است که علایم مربوط به آن از شدت بالایی برخوردار نمی باشند و این علایم معمولا زودگذر هستند بنحوی که امکان دارد تنها چند روز طول بکشند و این در حالی است که علایم اختلال افسردگی در صورت عدم اقدام برای درمان ممکن است برای ماهها و حتی سالها ادامه یابند و در کارکردهای شغلی ، اجتماعی و تحصیلی بیمار مشکل جدی ایجاد نمایند. علایمی مانند ظاهر شدن حالت خلق افسرده ، عدم لذت بردن از انجام فعالیتهایی که قیلا انجام دادن آنها خوشایند بود ، کاهش میزان احساس کفایت ، کاهش میزان اعتماد به نفس ، بیخوابی ، بی اشتهایی ، افکاری در مورد مرگ و یا اقدام به خودکشی و تتجربه ی تغییرات خلقی درطول روز از علایم شایع اختلال افسردگی می باشند. قبلا تصور می شد که کودکان به اختلال افسردگی مبتلا نمی شوند اما نتایج پژوهشهای جدید نشان می دهد که حتی کودکان سه ساله نیز امکان دارد به اختلال افسردگی مبتلا شوند. در دوران کودکی ( از تولد تا 12 سالگی ) میزان ابتلا به اختلال افسردگی بسیار کم است و به حدود یک درصد می رسد. در دوره ی نوجوانی (12 تا 18 سالگی) میزان ابتلا به اختلال افسردگی افزایش قابل توجهی پیدا می نماید به نحوی که در این دوره حدود 7 درصد از دختران و 4 درصد از پسران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی می باشند. در دوران کودکی میزان شیوع اختلال افسردگی در پسران کمی بیشتر از دختران است اما با آغاز دوران نوجوانی میزان ابتلا به اختلال افسردگی در دختران بیشتر از پسران می گردد و در دوران بزرگسالی میزان مبتلایان به اختلال افسردگی در زنان به حدود دو برابر مردان می رسد. با توجه به این موضوع که از هنگام آغاز نوجوانی میزان ابتلا به اختلال افسردگی افزایش قابل توجهی می یابد پس می توان گفت عامل بلوغ می تواند در افزایش میزان ابتلا به اختلال افسردگی در دوره ی نوجوانی موثر باشد و در این زمینه احتمال دارد افزایش میزان آزاد سازی برخی از هورمونها بخصوص هورمونهایی که از غده های هیپوتالاموس و هیپوفیز آزاد می شوند نقش مهم تری در این زمینه داشته باشند. علایم بلوغ در دختران حدود دو سال زودتر از پسران رخ می دهد. نتایج برخی از پژوهش ها نشان می دهد در دخترانی که علایم بلوغ در آنان زودتر از حد معمول رخ می دهد میزان خطر ابتلا به اختلال افسردگی بالاتر از دخترانی است که علایم بلوغ در آنان در زمان معمول و یا حتی دیرتر از زمان معمول ظاهر می شود. نتایج چینن پژوهشهایی در مورد پسران مورد اثبات قرار نگرفته است. به نظر برخی از روانشناسان افزایش میزان خطر ابتلا به اختلال افسردگی در دخترانی که حالت بلوغ در آنان زودتر از حد معمول ظاهر می شود امکان دارد ناشی از افزایش میزان دریافت محرک های استرس زا در آنان باشد و چینن اتفاقی می تواند به کارکردهای سیستم مقابله ای آنها در برابر محرک های استرس زا آسیب وارد نموده و احتمال ابتلای آنان به اختلال افسردگی را افزایش دهد.همچینن زمانی که حالت بلوغ زودرس رخ می دهد نوجوانان قبل از آنکه مهارتهای لازم را برای مقابله با تجربیات مختلف داشته باشند مجبور هستند با مسایل مختلفی چالش نمایند ولذا این دسته از نوجوانان در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به افسردگی هستند.

در دوره ی نوجوانی وجود انتظار زیاد برای مستقل بودن و تحت فشار قرار گرفتن برای کاهش وابستگی به والدین و سایر اعضای خانواده می تواند یکی دیگر از علل افزایش میزان ابتلا به اختلالات افسردگی باشد.

 به هنگام آغاز دوره ی نوجوانی  تغییرات مختلفی در زمینه های جسمانی ، شناختی ، اجتماعی و هیجانی ظاهر می گردند. زمانی که نوجوانان بتوانند ارتباط بین این عوامل را شناسایی نمایند و با تلاش برای اثر گذاشتن بر روی یکی از آنها بر روی عامل دیگر اثر بگذارند میزان قدرت آنان برای مقابله با محرک های استرس زا و یا چالش انگیز که امکان دارد سبب ظاهر شدن علایم افسردگی گردد افزایش خواهد داشت.

برخی از روانشناسان اعتقاد دارند یکی از علل اصلی ابتلای نوجوانان به اختلال افسردگی بوجود آمدن مشکلاتی در تنظیم هیجانات می باشد. منظور از وجود مشکل در حالت تنظیم هیجانات عبارت است بوجود آمدن تغییراتی در کیفیت و شدت پاسخهای هیجانی ارایه شده در پاسخ  به محرک های مختلف بیرونی و درونی است .مشکلات در تنظیم هیجانات می تواند با مشکلاتی در برخی از مناطق مغز مانند ناحیه ی جلویی پیشانی (Orbitofrontal cortex ) و آمیگدال همراه باشد. ناحیه ی جلویی پیشانی محل عمده ی آزاد شدن ناقل عصبی دوپامین است و افزایش این ناقل عصبی عامل مهمی در ظاهر گردیدن هیجانات مثبت ( مانند شادی ) می باشد. ناحیه ی آمیگدال در درون مغز و ناحیه ی سیستم لیمبیک قرار گرفته است . آمیگدال در ظاهر شدن هیجانات منفی ( مانند هیجان خشم ، ترس و یا غمگینی ) نقش دارد. بنظر می رسد آمیگدال مخصوصا در ارتباط با هیجان ترس نقش دارد. سایر مناطق مغزی که در ارتباط با ظاهر شدن هیجانات منفی نقش دارند قشر جلویی پیشانی (Orbitifrontal cortex ) ناحیه گلوبوس پلادیوس (Globus pallidus ) و ناحیه ی سینگولیت جلویی (Anterior Cingulat ) است. در تنظیم هیجانات ناقلهای عصبی نیز نقش دارند. سروتونین یکی از مهمترین این ناقلهای عصبی می باشد. سروتونین نقش مهمی درتعدیل رفتارهای هیجانی دارد. نقش مهم سروتونین در ظاهر شدن علایم اختلال افسردگی با کمک نتایجی که از مصرف برخی از داروهای ضد افسردگی مانند داروی فلوگزتین بدست آمده است مورد تائید قرار گرفته است. .همچینن نتایج برخی از پژوهش ها نشان می دهد در دسترس بودن ناقل عصبی سروتونین در سناپس های سلولی ( مناطقی از سلول عصبی که کار انتقال پیامها در آنجا صورت می گیرد) با تنظیم هیجانات و انگیزش ها ارتباط دارد. سلولهای عصبی واقع شده در ناحیه ی جلویی پیشانی (Prefrontal ) عامل اصلی آزاد کننده ی ناقل عصبی سروتونین می باشند. این ناحیه از مغز همچینن یکی از نواحی مهم اجرایی مغز است و بر روی اجرای مناسب هیجانات نظارت دارد. مخچه یکی دیگر از نواحی مغز است که در تنظیم هیجانات اهمیت دارد. نظریه های شناختی که در مورد عوامل سبب ساز ابتلا به اختلالات افسردگی بیان شده است بر روی نقش عوامل شناختی در ابتلا و یا تداوم اختلال افسردگی تاکید می نمایند. در این نظریه ها همچینن بر روی نقش خطاهای شناختی و یا اختلال در پردازش اطلاعات به عنوان عامل مهم در ظاهر شدن علایم افسردگی تاکید می شود . در برخی از نظریه های شناختی رشد احساس شرم و گناه به عنوان یکی از عوامل مستعد کننده ی  ابتلا به اختلالات افسردگی مطرح شده است. معمولا احساس شرم زمانی که کودک سه و نیم و یا چهار ساله دارد ظاهر می شود . از این سنین به بعد کودک توانایی لازم را برای مقایسه ی عملکرد خود با سایر کودکان را  به دست می آورد. با رسیدن کودک به سن تحصیل شدت حالت شرم در وی افزایش می یابد . بر عکس حالت شرم حالت گناه مربوط به احساس پریشانی در مورد انجام یک رفتار است. هم در حالت شرم و هم در حالت گناه شخص احساس می کنذ که از قوانین تخطی نموده است . حالت گناه و شرم با ظاهر شدن و یا تشدید هیجاناتی مانند ترس ، غمگینی ، اضطراب و خشونت ارتباط دارد. برخی از روش هایی که والدین در تربیت فرزندان خود از آنها استفاده می کنند می تواند حالت گناه و شرم را در آنان ایجاد نموده و یا میزان این حالتها را افزایش دهد.  والدینی از برخی روش های تربیتی استفاده می نمایند که اغلب با ایجاد احساس حقارت در کودکان همراه می باشد کودکان خود را در خطر بیشتری برای رشد احساس شرم قرار می دهند. اما والدینی که در تربیت فرزندان خود بیشتر از روشهایی استفاده می کنند که در آنها بر روی کارهای اشتباه کودک  تاکید بیشتری می نمایند در آن صورت احساس گناه در کودکان آنان رشد بیشتری خواهد نمود. موضوع دیگری که با رشد احساس گناه و شرم در کودکان ارتباط داردمیزان حالت کنترل روانشناختی والدین است. حالت کنترل روانشناختی والدین اشاره به سخت گیریهای زیاد والدین ، فقدان حالت گذشت و تمایل به مراقبت زیاد از کودکان دارد. به نظر بربیر(Barber) کنترل روانشناختی اشاره به اعمال نوعی کنترل شدید توسط والدین دارد که در طول آن والدین رفتارهاو رشد روانشناختی کودکان تحت نظر شدید خود قرار می دهند و در طول کنترل روانشناختی از روش های مختلفی مانند انتقاد زیاد ، حالت القاح گناه و ابراز انتقاد استفاده می کنند.

منابع

Allen.N&Sheeber.(2009).Adolescent emotional development and emergence of depression. Cambridge university.

Parker.G.(2002). Dealing with depression.Allem Unwin press.

Reineck.M&Davison(2oo2).Comparative treatments of depression.

Williams.C.(2006).Overcoming depression and low mood.Hodder publisher

نوشته شده توسط دکتر حسین لطفی نیا (متخصص روانشناسی بالینی)

استفاده از مقاله با ذکر نام نویسنده و آدرس سایت بلامانع است

11 / 6 /95

آدرس دفتر روانشناسی دکتر حسین لطفی نیا ( متخصص روانشناسی بالینی ):تبریز ،خیابان ،17شهریور جدید ، بالاتر از تقاطع خیابان طالقانی ، برج سینا ، طبقه ی هفتم

تلفن :04135559866و 09144015140

بازدیدها: 625

نظرات