اختلال افسردگی مداوم Persistent depressive disorder

امروزه اختلال افسردگی یکی از شایعترین اختلالات روانشناختی است. در مواقعی که  علایم اختلال افسردگی در طول یک دوره ی زمان نسبتا طولانی (بیشتر از دو سال در بزرگسالان و بیشتر از یکسال در کودکان) ادامه یابد می توان احتمال ابتلا به اختلال افسردگی مداوم (Persistent depressive disorder ) یا اختلال افسردگی مزمن (Chronic depression ) را مطرح نمود  انواع اختلالات افسردگی را می توان از نظر شدت در سه گروه اختلالات افسردگی خفیف (Mild depression) ، اختلال افسردگی مداوم  و اختلال افسردگی اساسی (Major depression disorder ) قرار داد.

برای تشخیص اختلال افسردگی اساسی وجود دوره ای از حالت خلق افسرده برای مدت حداقل دو هفته لازم است . دو علامت اساسی برای تشخیص اختلال افسردگی اساسی وجود حالت خلق افسرده  وعدم رضایت از انجام فعالیت ها می باشد. همچینن برای تشخیص این اختلال لازم است در کنار این دو علامت اصلی ( حالت خلق افسرده و عدم رضایت از زندگی ) حداقل پنج علامت از بین علایم زیر وجود داشته باشد.

-کاهش یا افزایش میزان اشتها به غذا

-مشکل بیخوابی یا پر خوابی

-از دست دادن انرژی و احساس خستگی

-کاهش فعالیت های روانی – حرکتی (Psychomotor activity)

-احساس گناه

-احساس بی ارزشی

-عدم توانایی در تصمیم گیری

-افکاری در مورد مرگ و یا خودکشی

علایم افسردگی خفیف شیبه به علایم افسردگی اساسی است . تفاوت مهم  اختلال افسردگی خفیف با اختلال افسردگی اساسی  در شدت کم علایم افسردگی در اختلال افسردگی خفیف است . همچینن در اختلال افسردگی خفیف وجود علایم کمتری برای تشخیص لازم است  و معمولا در بین مبتلایان علایمی مانند بی اشتهایی و پراشتهایی و یا بیخوابی پر خوابی یا مشاهده نمی شود و در صورت مشاهده شدن شدت آن علایم بسیار ضعیف می باشد. . علایم اختلال افسردگی مداوم بسیار شیبه به علایم اختلال افسردگی خفیف است و تنها تفاوت مهم بین این دو اختلال آن است که برای تشخیص اختلال افسردگی خفیف لازم است  علایم افسردگی برای حداقل دو هفته ادامه یابد  اما برای تشخیص اختلال افسردگی مداوم لازم است که علایم افسردگی برای یک دوره ی حداقل  طول دو ساله وجود داشته باشند به صورتی که در زندگی آنان در طول این دوره زمانی نبوده باشد که در آن بیشتر از دو ماه عاری از علایم افسردگی باشند. علایم اختلال افسردگی مداوم تفاوتهایی با علایم اختلال افسردگی اساسی دارد. از جمله ی این تفاوتها می توان به طول دوره ی تجربه ی علایم اشاره نمود . چنانکه برای تشخیص  اختلال افسردگی اساسی لازم است علایم مربوط به این اختلال حداقل دو هفته تداوم داشته باشند اما برای تشخیص اختلال افسردگی مداوم علا یم باید در طول حداقل یک دوره دو ساله ( برای کودکان در وطول یک دوره یکساله) و برای  اکثر روزها تداوم داشته باشند. تفاوت دیگر  اختلال های افسردگی مداوم و اختلال افسردگی اساسی در آن است که میزان شدت علایم اختلال افسردگی مداوم کمتر ازمیزان شدت علایم اختلال اختلال افسردگی اساسی است.

اختلال افسردگی مداوم با یک سلسله علایم شناختی ، رفتاری ، هیجانی ، انگیزشی و فیزیولوژیکی همراه است. از جمله علایم شناختی اختلال افسردگی مداوم  کاهش میزان عزت نفس ، احساس ناامیدی ، وجود حالت بدبینی و اختلال در تمرکز می باشد.  همچینن حالت کندی روانی – حرکتی  و یا حالت بیقراری از علایم رفتاری اختلال افسردگی مداوم می باشند.

بسیاری از اشخاص مبتلا به اختلال افسردگی مداوم می باشند بدون آنکه خودشان از ابتلا به این اختلال آگاهی داشته باشند. یکی از عواملی که سبب می گردد اختلال افسردگی مداوم در بسیاری از مواقع تشخیص داده نشود عدم وجود شدت زیاد علایم مربوط به این اختلال می باشد. . عدم رضایت خاطر از انجام فعالیتهای مختلف ، ناتوایی در تمرکز و توجه ، تحریک پذیری (Irritable)و  احساس خستگی فوری از ویژگیهای مهم اشخاصی است که مبتلا به اختلال افسردگی مداوم تشخیص داده می شوند.

یکی از دلایلی که لزوم توجه به درمان اختلال افسردگی مداوم را مطرح می سازد احتمال تبدیل شدن این اختلال به اختلال افسردگی اساسی در صورت عدم درمان است. بر اساس پژوهشهایی که در این زمینه انجام گرفته است خطر احتمال فوق در عرض یکسال 10 درصد و در عرض پنج سال 75 ذرصد است. همچینن در صورت عدم  اقدام به درمان اختلال افسردگی مداوم احتمال دارد علایم این اختلال  شدیدتر گردیده و میزان کارآیی شخص در زمینه های مختلف اجتماعی و شغلی کاهش قابل توجهی یابد. 

عوامل زیستی (Biological) و عوامل روانی -اجتماعی در ابتلا به اختلال افسردگی مداوم نقش مهمی را دارند . عوامل زیستی اشاره به نقش عامل ژنتیک ، وضعیت فیزیولوژیکی مغز و اثرات ناقل های عصبی را دارد . در بسیاری از مواقع افکار ،  هیجانات و رفتارها می توانند بر روی کارکرد مغز تاثیر بگذارند و در بسیاری از مواقع فعالیتهای مغزی نیز تعیین کننده ی نوع افکار ، هیجانات و رفتارها می باشند. نقش عامل ژنتیک در افزایش خطر ابتلا به اختلال افسردگی مورد اثبات قرار گرفته است و نتایج برخی از پژوهشها میزان وراثت پذیری اختلال افسردگی اساسی را حدود 30 درصد برآورد نموده اند. نقش عوامل شیمیایی مانند ناقل های عصبی و هورمونها نیز در در ابتلا به اختلالات افسردگی مهم می باشد . ناقل های عصبی  موادی هستند که در درون مغز به وسیله ی سلولهای عصبی یا نورونها آزاد می شوند و عمل عمده ی آنها در ارتباط با انتقال پیامهای عصبی می باشد. ناقل های عصبی بر روی حالت های رفتاری و روانشناختی هم نیز تاثیر زیادی می گذارند و افزایش و یا کاهش زیاد برخی از ناقل های عصبی می تواند در ظاهر شدن علایم برخی از اختلالات روانشناختی نقش مهمی داشته باشد. چنانکه در ارتباط با ابتلا به اختلال افسردگی ، کاهش میزان آزاد شدن ناقل های عصبی سروتونین و نوراپی نفرین بیشترین نقش را در ابتلا به این اختلال بازی می نماید. همچینن در ابتلا به  اختلالات افسردگی علاوه بر ناقلهای عصبی سرونونین و نورواپی نفرین ناقل عصبی  دوپامین نیز نقش دارد . نتایج پژوهشها نشان داده است داروهایی که سبب افزایش میزان ناقلهای عصبی سروتونین و نورواپی نفرین می شو ند و اصطلاحا داروهای ضد افسردگی نامیده می گردند میزان این ناقل های عصبی را در مناطق خاصی از مغز افزایش می دهند. یکی دیگر از عوامل زیستی که در افزایش میزان خطر ابتلا به اختلالات افسردگی موثر است . اختلالات هورمونی می باشد. هورمونها موادی هستند که از غدد مختلفی در بدن  و مغز آزاد می شوند و  به داخل خون وارد گردیده و  تاثیرات مختلفی از جمله تاثیرات رفتاری و روانشناختی را ایجاد می نمایند.  از بین هورمونهای مختلف ، نقش هورمون کورتیزول (Cortisol) در بالا بردن خطر ابتلا به اختلالات افسردگی بیشتر می باشد. این هورمون از غدد فوق کلیوی که در بخش بالایی هر یک ار کلیه های قرار دارند آزاد می شود. آزاد شدن این هورمون زمانی که شخص تحت استرس قرار دارد بیشتر می باشد.  اختلال در آزاد سازی شدن هورمونهایی که از غده تیروئید و غدد جنسی رها می شوند نیز می تواند در ظاهر شدن علایم افسردگی نقش داشته باشد.

برخی از تغییرات در ساختار فیزیولوژیکی مغز نیر می تواند در ظاهر شدن علایم اختلالات افسردگی نقش داشته باشند. در این زمینه بیشترین پژوهش ها بر روی مناطقی از مغز مانند منطقه ی قشر پیشانی (Frontal lobe ) و منطقه ی هیپوکامپ انجام گرفته است.نتایج این پزوهشها نشان می دهد در اشخاصی که مبتلا به اختلال افسردگی می باشند میزان سوخت و ساز منطقه یقشر پیشانی و منطقه ی هیپوکامپ کاهش یافته است .

عوامل روانی- اجتماعی در ابتلا به اختلالات افسردگی

نقش عوامل روانی- اجتماعی در ابتلا به اختلالات افسردگی بسیار مهم است. برخی از این عوامل عبارتند از :

-استرس ها : استرس پدیده ای است که بسیار مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است  . یکی از علل مهم علاقه ی پژوهشگران به این موضوع نقش مهم  استرس در بالا بردن خطر ابتلا به انواع بیماریها بخصوص بیماریهایی که اصطلاحا بیماریهای روانی – جسمانی (Psychosomatic ) نامیده می شوند است . نتایج پژوهشهای مختلف نشان می دهد بیشتر از 70 درصد مبتلایان به اختلال افسردگی اساسی در شش ماه قبل از ابتلا به این اختلال محرک های استرس زای مهمی را دریافت نموده اند . هنوز پژوهشگران پاسخ روشنی به این سوال که محرک های استرس زا به چه صورتی می توانند خطر ابتلا به اختلال افسردگی را بالا ببرند ارایه ننموده اند . بر اساس یک فرضیه ای که در این زمینه ارایه شده است محرک های استرس زا  سبب به هم خوردن تعادل در آزاد سازی برخی از هورمون ها (بخصوص هورمون کروتیزول ) می گردند و به هم خوردن تعادل در آزاد سازی این هورمونها در افزایش خطر ابتلا به اختلال افسردگی نقش مهمی دارد.

– از دست دادن (Loss ): از دست دادن یکی از عوامل مهم ابتلا به اختلال افسردگی است. از دست دادن می تواند حوزه ای وسیعی را شامل  شود. یکی از مهم ترین حالت های از دست دادن مربوط به از دست دادن عزیزان می باشد . در کنار این حالت می توان به از دست دادن سلامتی ،شغل و یا از دست دادن فرصتهای مهم اشاره نمود.

 دیگر عوامل افزایش دهنده ی خطر ابتلا به اختلالات افسردگی عبارتند از :

-وجود تاریخچه خانوادگی مبنی بر ابتلا به اختلالات خلقی: زمانی که یکی از اعضای خانواده مبتلا به یکی از انواع اختلالات افسردگی باشد در بین سایر اعضای خانواده احتمال ابتلا به یکی از انواع اختلالات افسردگی افزایش می یابد. بر اساس یک پژوهش انجام گرفته در این زمینه ، زمانی که یکی از اعضای خانواده مبتلا به یکی از انواع اختلالات افسردگی می باشد احتمال آنکه اعضای دیگر آن خانواده  به اختلالات افسردگی مبتلا شوند 3 تا 5 برابر می گردد.

– وجود سابقه ی ابتلا به اختلال افسردگی: زمانی که شخصی مبتلا به اختلالات افسردگی گردد .احتمال ابتلای مجدد وی به این اختلالات بعد از بهبودی افزایش می یابد.

– وابستگی به مواد : در بین اشخاصی که حالت وابستگی به مواد دارند احتمال ابتلا به اختلالات افسردگی بسیار بالاتر از سایر اشخاص می باشد.

دارو درمانی و روان درمانی دو روش مهم برای درمان اختلال افسردگی مداوم می باشند. استفاده از روش دارو درمانی زمانی توصیه می شود که میزان شدت اختلال افسردگی مداوم بین متوسط تا شدید باشد. دارو هایی که برای درمان اختلال افسردگی مداوم استفاده می شود معمولا شامل داروهای ضد افسردگی سه حلقه ای و داروهای اختصاصی بازدارنده ی بازجدب سروتونین(SSRI) می باشد . داروهای ضد افسردگی سه حلقه ای سبب افزایش میزان آزاد سازی ناقلهای عصبی نورواپی نفرین و سروتونین می گردد و داروهای ضد افسردگی دسته ی SSRIبطور اختصاصی از بازجذب ناقل عصبی سروتونین جلوگیری می نمایند و در نتیجه میزان این ناقل عصبی در برخی از مناطق مغز افزایش می یابد. طول دوره ی درمان داوریی اختلال افسردگی مداوم می تواند بین 9 الی 12 ماه باشد. میزان اثربخشی دارو های ضد افسردگی بین 65 الی 70 درصد گزارش شده است.

روان درمانی یکی دیگر از درمانهایی است که برای درمان اختلال افسردگی مداوم بخصوص زمانی که شدت این اختلال در سطح  خفیف تا متوسط است موثر می باشد.  هدف از اجرای روان درمانی ایجاد تغییراتی در حالتهای هیجانی ، رفتاری و شناختی می باشد .  ایجاد این تغییرات به کمک تکنیک های مختلفی صورت می گیرد. روان درمانیها از نظر تعداد جلسات و تکنیک هایی که در جلسات درمانی  از آنها استفاده می شود با یکدیگر تفاوت دارند. برخی از روان درمانیها کوتاه مدت هستند و برخی دیگر طولانی مدت هستند. روان درمانیهای کوتاه مدت امکان دارد بین 8 الی 12 جلسه ی هفتگی را شامل شوند. اما روان درمانیهای طولانی مدت امکان دارد حتی 3 الی 5 سال هم طول بکشد . درمانهای شناختی –رفتاری در طبقه ی روان درمانیهای کوتاه مدت قرار گرفته است و روان درمانیهای تحلیلی در طبقه ی روان درمانیهای طول مدت قرار دارند.

زمانی که میزان شدت اختلال افسردگی مداوم در حد خفیفی قرار دارد اشخاص مبتلا می توانند به کمک روشهایی بدون آنکه  در جلسات روان درمانی حضور داشته باشند اقدام به مقابله با علایم اختلال افسردگی مداوم شان نمایند.

درمان شناختی- رفتاری یکی از کارآمدترین روش ها برای درمان اختلال افسردگی مداوم است . در این روش درمانی با استفاده ار آموزش تکنیک های مختلف شناختی – رفتاری کوشش می گردد شخص مبتلا به اختلال افسردگی مداوم بتواند به صورت بهتری با علایم شناختی ، هیجانی ، رفتاری و انگیزشی اختلال افسردگی مقابله نماید.

یکی از تکنیک های شناختی که در درمان شناختی – رفتاری مربوط به اختلال افسردگی مداوم از آن استفاده می شود تکنیک شناسایی و مقابله با افکار خودکار منفی است .اجرای این تکنیک آسان است و هر شخصی می تواند به راحتی آن را فرا گرفته و اجرا نماید.برای آموزش این تکنیک ابتدا باید یاد بگیریم گه افکار ، هیجانات و رفتارها با یکدیگر ارتباط متقابل دارند و تغییر در یکی از آنها احتمال دارد تغییراتی در دیگری بوجود آورد . برای مثال زمانی که ما تفسیر ناراحت کننده ای از یک رویدادی که با آن روبرو شده ایم می نماییم احتمال دارد به دنبال آن هیجانات منفی ( مانند غمگینی یا خشم ) را نیز تجربه کنیم . وجود ارتباط متقابل بین افکار ، هیجانات و رفتارها می تواند این واقعیت را برای ما نشان دهد که تنها رخ دادن رویدادها به تنهایی تعیین کننده ی پاسخ های ما نمی باشند بلکه نحوه ی تفسیر ما از رویدادها و نوع رفتارهای ما در یک موقعیت خاص در تعیین پاسخ مان به رویدادها مهم هستند. برای شناسایی افکار خودکار منفی ابتدا باید تصور کنیم که افکار ما می توانند در دو طبقه ی افکار کار آمد و ناکارآمد قرار گیرند. افکار کارآمد افکاری هستند که مولد بوده  و به احتمال زیاد می توانند منجر به حل مسایل شوند. همچینن این افکار سبب ایجاد تنش و ناراحتی نمی شوند . در مقابل افکار خودکار منفی افکاری هستند که به صورت مکرر به ذهن مان می آیند ، موجب ایجاد ناراحتی می شوند و کار آمد نمی باشند. محتوای افکار خودکار منفی با توجه به حالت روحی یا مشکلاتی که تجربه می نماییم متفاوت می باشد .برای مثال زمانی که شخص حالت اضطراب زبادی دارد محتوای  افکار خودکار منفی وی احتمالا در مورد رخ دادن رویدادهای وحشت زا است اما زمانی که شخص حالت دلتنگی زیادی دارد محتوای این افکار بیشتر می تواند در مورد عدم رضایت وی از زندگی باشد.  یکی دیگر از روشهایی که به کمک آن می توان افکار خودکار منفی را مورد شناسایی قرار داد توجه به تغییرات عاطفی یا هیجانی است . به عبارت دیگر زمانی که شخصی بعد از بیان مطلبی حالت هیجانی منفی مانند جمع شدن اشک در چشمها  زا تجربه می کند می تواند افکاری که قبل از بیان آن جمله در ذهنش وجود داشته را یادداشت نماید.  بررسی این افکار احتمالا نشان خواهد داد که می توان آنها را در  طبقه ی از ا فکار خودکار منفی قرار داد . بعد از شناسایی افکار خودکار منفی قدم بعدی برای درمان اختلال افسردگی مداوم مقابله با افکار خودکار منفی است.مقابله با افکار خودکار منفی می تواند با طرح چند سوال صورت گیرد و فرض می شود این سوالات قدرت به چالش کشیدن اعتبار این افکار را دارند . نمونه هایی از سوالات فوق عبارتند از:

-چه شواهدی برای درستی این افکار وجود دارد؟

-چه اشتباهاتی امکان دارد در برخی از تفکراتم وجود داشته باشد؟

-آیا افکار من کاملا درست است؟

-سایر اشخاص در مقابل افکاری که مشابه با افکار من می باشد به چه صورت پاسخ می دهند؟

منابع

Dobson.K.(2009); Evidence based practice of cognitive behavioral therapy.New york: The Guilford                   press                                                                  

                                                     Dobson.K.(2010). Handbook of cognitive behavioral therapies Newyork: Guilford press                                                                                                           

Thase.M &.Lang.S(2004). Beating the blues. Oxford : Oxford university press

نوشته شده توسط دکتر حسین لطفی نیا ( متخصص روانشناسی بالینی)

استفاده از این مقاله به شرط نام نویسنده و آدرس سایت بلامانع است

95/11/11

آدرس دفتر روانشناسی دکتر حسین لطفی نیا ( متخصص روانشناسی بالینی ):تبریز ،خیابان ،17شهریور جدید ، بالاتر از تقاطع خیابان طالقانی ، برج سینا ، طبقه ی هفتم

تلفن :04135559866و 09144015140

بازدیدها: 782

نظرات