نظریه های مهم در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلالات افسردگی
اشخاصی که مبتلا به یکی از انواع اختلالات افسردگی می شوند مشکلاتی در جبنه های مختلف هیجانی ، انگیزشی ، جسمانی و شناختی را تجربه می کنند. آنها احساس رضایت از انجام فعالیتهای خود نمی کنند ، انگیزه ی لازم برای انجام فعالیتهای مختلف روزانه ی زندگی را ندارند و امکان دارد اکثر وقت خود را صرف ماندن در رختخواب نمایند. اختلالات افسردگی یکی از شایعترین انواع اختلالات روان پزشکی می باشند و میزان شیوع این اختلالات به حدی زیاد می باشد که برخی از متخصصان علوم روانشناسی و روان پزشکی از این اختلالات به عنوان سرماخوردگی روانی یاد می نمایند.براساس برآوردی که در قاره اروپا انجام گرفته است حدود پنج درصد مردم مبتلا به نوعی از اختلالات افسردگی می باشند. میزان ابتلا به انواع اختلالات افسردگی در زنان حدود دو برابر مردان است و میزان شیوع اختلالات افسردگی در طول عمر (Lifetime) در بین زنان 26 درصد و در بین مردان 12 درصد برآورد شده است. اختلالات افسردگی نوعی از اختلالات دوره ای می باشد و بر طبق یکی از برآوردهای انجام گرفته در این زمینه حدود 25 درصد از دوره های اختلالات افسردگی کمتر از یک ماه دوام می یابد ، حدود 25 الی 30 درصد موارد این دوره ها یک سال دوام می یابد و در 25 درصد موارد ، دوره های اختلالات افسردگی برای بیشتر از دو سال طول می کشد. اختلالات افسردگی به انواع مختلفی طبقه بندی می شوند و از جمله دو نوع مهم از این اختلالات ، اختلال افسردگی اساسی و اختلال افسردگی مقاوم می باشد. اختلال افسردگی اساسی با تجربه نمودن حداقل یکی از علایم ، وجود حالت خلق افسرده و عدم لذت بردن از انجام فعالیتهای روزانه مشخص می شود . همچینن برای تشخیص اختلال افسردگی لازم است علایمی مانند کاهش میزان تمرکز و توجه ، عدم توانایی در تصمیم گیری ، کاهش میزان انرژی و احساس خستگی زیاد ، کاهش یا افزایش میزان اشتها به عذا ، بیخوابی و یا پرخوابی ، افکاری در مورد مرگ و اقدام به خودکشی نیز وجود داشته باشد . اگرچه علایم اختلال افسردگی مقاوم شیبه به علایم اختلال افسردگی اساسی است اما چند تفاوت مهم بین این دو اختلال وجود دارد از جمله یکی از این تفاوتها آن است که میزان شدت علایم در اختلال افسردگی مقاوم در مقایسه با شدت علایم در اختلال افسردگی اساسی کمتر می باشد و تفاوت دیگر دو اختلال فوق آن است که برای تشخیص اختلال افسردگی مقاوم لازم است که علایم این اختلال خداقل در بزرگسالان برای دو سال و در کودکان برای حداقل یک سال دوام داشته باشد اما برای تشخیص اختلال افسردگی اساسی لازم است که علایم برای حداقل دو هفته تداوم داشته باشند.
سبب شناسی ابتلا به اختلالات افسردگی
1-نظریه های مربوط به عوامل ژنتیکی(Genetic factors)
برخی از شواهد نشان دهنده ی نقش مهم عامل ژنتیک در ابتلا به اختلالات افسردگی است. بر اساس نظر برخی از پژوهشها ( مانند مک کافئین ،1996) در دوقلوهای یکسان میزان همایندی (Concordant) ابتلا به اختلال افسردگی اساسی 46 درصد است در حالی که در دو قلوهای غیریکسان این میزان 20 درصد است و با توجه به این موضوع که دو قلوهای یکسان زمینه ی ژنتیک یکسانی دارد لذا نقش ژنتیک در ابتلا به اختلالات افسردگی را باید مهم دانست . همچینن تصور می شود ژنهایی که در ابتلا به اختلال افسردگی اساسی نقش دارند ژنهایی هستند که در انتقال ناقل عصبی سروتونین در سیناپس های عصبی دخالت دارند. از سوی دیگر ژنهایی که در سوخت و ساز ناقل عصبی نوراپی نفرین دخالت دارند نیز در ابتلا به اختلال افسردگی اساسی نیز نقش دارند.
2-نظریه های مربوط به مکانیسم های زیستی (Biological mechanism)
نتایج پژوهشهای زیادی نشان می دهد که پائین بودن آزاد سازی ناقل های عصبی نورواپی نفرین و سروتونین در ابتلا به اختلالات افسردگی نقش مهمی دارند. همچینن نتایج پژوهشهای جدیدتر نشان می دهد که نامعتادل بودن آزاد شدن چندین ناقل عصبی که شامل سروتونین ، نورواپی نفرین و استیل کولین (Acetylcholine) می باشد عامل مهمی در ابتلا به اختلالات افسردگی است. بر اساس یکی از نظریه هایی که در این زمینه ارایه شده است امکان دارد ناقل عصبی سروتونین یک کنترل همه جانبه بر روی سیستم های مختلفی از مغز را فراهم کند و پائین بودن آزاد سازی ناقل عصبی سروتونین می تواند در درون این سیستم های مغزی مشکلاتی را به وجود آورد و زمینه ی احتمالی را برای ابتلا به اختلالات افسردگی را فراهم کند . همچینن نتایج بررسیهای مختلف نشان می دهد که حوزه ی عمده ای از مغز که امکان دارد در ابتلا به اختلالات افسردگی نقش مهمی داشته باشد حوزه ی مربوط به سیستم لمبیک (Limblic system) است که در این حوزه ساختارهای مهمی مانند آمیگدال و هیپوکامپ وجود دارد.
3-نظریه های مربوط به عوامل فرهنگی – اجتماعی
مشخص شده است که روبرو شدن با محرک های استرس زای اجتماعی ( مانند بیکاری و وضعیت اقتصادی نامناسب ) خطر ابتلا به اختلالات افسردگی بخصوص اختلال افسردگی اساسی را افزایش می دهد. نتایج برخی از پژوهشها نشان می دهد که میزان ابتلا به اختلالات افسردگی در بین اشخاصی که در طبقات پائین تر اقتصادی قرار دارند نسبت به سایر طبقات اقتصادی بیشتر است. همچینن عوامل فرهنگی و اجتماعی امکان دارد دلیل افزایش احتمال ابتلا به اختلالات افسردگی در بین زنان در مقایسه با مردان باشد. بر اساس نتایج پژوهشهای انجام گرفته در بین پسران و دختران میزان ابتلا به اختلالات افسردگی تقریبا برابر است اما از دوره ی نوجوانی میزان ابتلا به اختلالات افسردگی در بین زنان به صورت معناداری بیشتر از مردان می گردد و برخی از محققان علت این موضوع را به نقش عوامل فرهنگی و اجتماعی نسبت می دهند. بر اساس نتایج یکی از تحقیقاتی که در زمینه ی فوق انجام گرفته است زنان در مقایسه با مردان از مسئولیت های زیادتر و کیفیت پائین تر زندگی برخوردار می باشند و این عامل می تواند سبب افزایش احتمال ابتلای زنان به اختلالات افسردگی گردد . بر اساس یکی از نظریه های جدیدی که در زمینه ی علل ابتلای بالای زنان به اختلالات افسردگی در مقایسه با مردان مطرح شده است و به نظریه ی سبک پاسخ (Response style theory) معروف است سبک پاسخ به محرکهای استرس زا در مردان با زنان متفاوت می باشد به نحوی که در بیشتر مردان نوعی سبک پاسخ به محرکهای استرس زا وجود دارد که سبب دور شدن توجه آنان از افکار منفی می شود در حالی که در بیشتر زنان نوعی سبک پاسخ دیگری وجود دارد که سبب می شود آنان تمرکزبیشتری بر روی موضوعات ناراحت کننده ای که با آن روبرو شده اند نمایند و تلاش بیشتری برای یافتن علل احتمالی اتفاق افتادن رویدادهای ناراحت کننده داشته باشند و این نوع سبک پاسخ نقش مهمی در افزایش اختمال ابتلا به اختلالات افسردگی دارد
4-نظریه های روان تحلیلی (Psychodynamic theories )
اکثر نظریه های روان تحلیلی علل ابتلا به اختلالات افسردگی را در نتیجه ی روبرو شدن با انواعی از حالت های از دست دادن(Loss ) می دانند. در این نظریات اعتقاد بر این می باشد که این حالت های از دست دادن می تواند موضوعات گسترده ای مانند از دست دادن والدین بخصوص در سنین قبل از پنج سالگی و یا از دست دادن دریافت محبت و توجه از سوی آنها را شامل شود . همچینن در نظریه های روان تحلیلی بر نقش برخی از عوامل مانند وجود ویژگیهای شخصیت وابسته در افزایش خطر احتمال ابتلا به اختلالات افسردگی تاکید می شود.
5-نظریات رفتاری (Behavioral theories’)
نظریات رفتاری که در مورد علل ابتلا به اختلالات افسردگی ارایه شده اند بیشتر بر روی نقش مهم فرایندهای یادگیری بخصوص نقش یادگیری شرطی وسیله ای (Operant conditioning) در ابتلا به اختلالات افسردگی تاکید می نمایند. برای مثال در یکی از اولین نظریات رفتاری که در این زمینه ارایه شده و نظریه ی لوینسون(Lewinsohn) و همکاران می باشد فرض می شود که ابتلا به اختلالات افسردگی در نتیجه پائین بودن میزان دریافت تقویت کننده های مثبت اجتماعی رخ می دهد. در این نظریه فرض می شود در پی کاهش دریافت تقویت کنندگان اجتماعی میزان حالت خلقی کاهش می یابد و با کاهش خالت خلقی انجام رفتارهای هدفمندانه که می توانند منجر به بدست آوردن پاداش های اجتماعی می شود بسیار کم گردیده و در نهایت علایم مختلف اختلالات افسردگی ظاهر می شود.
6-نظریه ی ناامیدی یاد گرفته شده (Learned helplessness)
این نظریه توسط سیلگمن(Seligman) ارایه شده است . در این نظریه فرض می شود که علایم افسردگی در پی این آگاهی در اشخاص که ناتوان برای کنترل محیط فیزیکی و اجتماعی خود هستند ایجاد می شود. سیلگمن نظریه ی ناامیدی یادگرفته شده را در پی آزمایشاتی که بر روی حیوانات انجام داد ارایه نمود. در این آزمایشات به طور معمول حیوانات در یک مکانی قرار داده می شدند که با عبور از موانعی که ایجاد شده بود می توانستند از آن مکان فرار کنند و در نتیجه از دریافت شوک الکتریکی خود را حفظ کنند . سیلگمن متوجه شد که حیوانات سریعا می توانند یاد بگیرند که می توانند از آن مانع ها بگذزند تا شوک التکریکی را تجربه نکنند. با وجود این زمانی که برای بارها از فرار آنها جلوگیری شد و شوک الکتریکی به حیوانات مورد آزمایش داده شد این حیوانات تلاش خود را برای اجتناب از دریافت شوک الکتریکی حتی زمانی که این امکان را داشتند که از دری که باز بود فرار کنند متوقف نموده اند.سیلگمن از این آزمایشات خود نتیجه گرفت که این حیوانات ناامیدی خود را برای تغییر موقعیت به وسیله ی سعی نکردن برای تغییر موقعیت نشان دادند. سیلگمن نتایج آزمایشات خود را بر روی انسانها گسترش داد و نظریه ناامیدی یاد گرفته شده را مطرح نمود و وی در این نظریه بر روی نقش کاهش و یا از میان رفتن احساس کنترل بر روی محیط به عنوان عامل مهم در ظاهر شدن علایم افسردگی تاکید نمود .
7- نظریه های شناختی
نظریه ی سبک اسنادی یکی از نظریه های مهم شناختی است . این نظریه را می توان تجدید نظر شده ی نظریه ی ناامیدی یادگرفته شده دانست که قبلا توسط سیلگمن و همکاران ارایه گردیده بود .در نظریه ی سبک اسنادی فرض می شود که علایم افسردگی در نتیجه ی وجود سه نوع سبک اسنادی ویژه ظاهر می شوند و در این نظریه تعریف سبک اسنادی عبارت از آن است که شخص علل رخ دادن رویدادهای ناخوشایند را به چه عواملی نسبت می دهد.این سه سبک اسنادی عبارتند از :
-سبک اسنادی درونی(Internal) :در سبک اسنادی درونی شخص علت رخ دادن رویداد ناراحت کننده را به خود نسبت می دهد.
-سبک اسنادی ثابت: در سبک اسنادی ثابت شخص بر این باور است که در همه یا اکثر زمانها علت رخ دادن رویداد ناراحت کننده ناشی از عملکردهای نامناسب او می باشد
-سبک اسنادی کلی (Global):بر اساس سبک اسنادی کلی شخص اعتقاد دارد که عملکرد او در تمام یا اکثر موقعیت ها با ایجاد رویدادهای ناراحت کننده همراه است
بر طبق نظریه ی سبک اسنادی اشخاصی که خطر ظاهر شدن علایم افسردگی در آنها بالا می باشد نتایج رویدادهای منفی را به علل درونی،ثابت و کلی نسبت می دهند .برای مثال آنان در موقع روبرو شدن با رویدادهای ناراحت کننده بیان می دارند که علت رخ دادن آن رویداد ها تقصیر آنان بوده است ، همیشه کارها آنان غلط پیش می رود و یا در زندگی آنها رخ دادن این موارد ناخوشایند معمول و عادی است. همچینن این دسته از اشخاص نتایج رویدادهای مثبت را به علل بیرونی ، ثابت یا خاص نسبت می دهند و برای مثال بیان می نمایند کارها به صورت تصادفی خوب پیش رفت . رخ دادن آن رویداد خوشایند شانسی بود و این رویداد خوشایند بار دیگر رخ نخواهد داد.
یکی دیگر از نظریات شناختی که در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلالات افسردگی ارایه شده است نظریه شناختی بک است. در این نظریه عنوان می گردد که ابتلا به اختلالات افسردگی در پی پاسخ های شناختی نادرست به رویدادهای استرس زای زندگی بوجود می آید. به طور خلاصه می توان گفت در نظریه ی شناختی بک که در مورد سبب شناسی ابتلا به اختلال افسردگی ارایه شده است فرض می شود که تفسیر نادرست سیستماتیک رویدادهای ناراحت کننده از علل عمده ی ابتلا به اختلالات افسردگی است. همچینن در نظریه ی شناختی بک اعتقاد بر این است که افکار هشیارانه ی ما بوسیله ی طرحواره های افسردگی زا تحریف می شوند و این طرحواره ها اعتقادات ناهشیار ما در مورد خودمان و دنیای پیرامون مان هستند که بر روی افکار هشیارانه مان تاثیر منفی می گذارند. بک منشا اصلی رشد این طرحواره ها را در دوران کودکی می داند و اعتقاد دارد عواملی مانند رخ دادن رویدادهای منفی در دوران کودکی و طرد شدن از سوی والدین در ایجاد طرحواره های افسردگی زا نقش مهمی را بر عهده دارند. در نظریه ی شناختی بک فرض می شود که طرحواره های افسردگی زا که در دوران کودکی ایجاد شده اند در حالت انفعال باقی می مانند و زمانی که شخص در دوره هایی از زندگی خود با رویدادهای استرس زا روبرو می گردد این طرحواره ها فعال شده و زمینه ی لازم برای ابتلا ی او را به اختلالات افسردگی فراهم می سازند
منابع
Barlow. D.(2014).Clinical handbook of psychological disorder. New York: The Guilford press
Dobson.K.& Dozois.D.(2019). Handbook of cognitive behavioral therapies. New York; The Guilford press.
Gotlib. H.(2009).Handbook of depression. New YORK: The Guilford press
.
نوشته شده توسط دکتر حسین لطفی نیا (متخصص روانشاسی بالینی )
استفاده از مطالب این مقاله به شرط ذکر نام نویسنده و آدرس سایت بلامانع است.
آدرس دفتر روانشناسی و مشاوره ی دکتر حسین لطفی نیا ( متخصص روانشناسی بالینی ): تبریز ، خیابان 17 شهریور جدید ، مابین خیابانهای طالقانی و ارتش ، ساختمان سینا ، طبقه ی هفتم.
تلفن: 04135559866
بازدیدها: 243
نظرات